بعد از پلنوم اخیر حککا و بحث حمید تقوایی٬ در نشریه يک دنياى بهتر جوابی به قلم سیاوش دانشور در نقد تزهای پادرهوای حمید تقوایی و انتصاب این "من در آوردی نامه" به کمونیسم کارگری به طبع رسید. اين حق طبیعی هر حزب و هر شخصیتی است که در جواب نقدی که به او نوشته می شود پاسخی بدهد. اى کاش اپسيلونى سياسى بودند٬ متاسفانه جز فحش و بى حرمتى هنرى ندارند. متاسفانه!
اگر دعواهاى اسلاميهاى درون حکومت را دنبال کرده باشيد٬ ميبينيد براى زدن همديگر طرف مقابل را به اعتياد و بيمارى و غيره متهم ميکنند. مصطفی صابر در نوشته اش بطرز عجيبى با سیاوش دانشور اينگونه برخورد کرده است. دست در انبان اسلاميها برده است. به قول خودش "خدا رحم کند" به هر کسى که فردا در حزبشان بگويد بالاى چشم حميد تقوائى ابرو! اینها اما از حزب مسلمانان سابق عجيب نيست. این لمپنیسم افسار گسیخته٬ این فحاشی بر علیه یک انسان در روز روشن در سایت یک حزب مثلا سیاسی چیز عجیبی نیست. بار اول هم نيست. تنها پيشرفت در سقوط است. بايد منتظر بسيار بيشتر از اينها بود. اگر حزبى رئيس دفتر سياسى اش اينست٬ معلوم است چه سنتى در رهبرى آن حاکم است!
اما قضيه چيست؟ مصطفی صابر و حمید تقوایی و شهلا دانشفر و تیمشان نشسته اند و دیده اند روز روشن افتضاحی را که بالا آورده اند نمی تواند جواب بدهند. طبق معمول به روش های کهنه و کلاسیک متوسل شده اند: تحریک با فحاشی! چرا؟ براى ارعاب و سکوت مخالف. (مخالفين در همان حزب حساب دستشان باشد)
اینها سعى کردند با تبليغات پوک خود را بر صدر کره خاکى معرفى کنند. فکر ميکردند بقيه کوراند و کر و آنها چوپان شان. بعد ديدند يکى آمد و حزبشان را بقول آقاى تقوائى "غسل تعميد" اکس مسلم داد. هرچه کمونيستها در آن حزب تلاش کرده بودند ريختند پاى يکى دو نفر که شخصيت شود. همه چيزشان را حراج کردند. نميدانم چى گيرشان آمد ولى آبرويشان را بر باد برد! بعد گفتند به ما نمايندگان بورژوازى بزرگ! به اين ذکاوت بايد اسکار داد. بعد دیدند که این اسم حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بود که ميان کارگران پيشرو مطرح شد٬ در مبارزات کارگرى مطرح شد٬ بر سر تیتر تعقیب حفاظت اطلاعات کارخانه ها قرارگرفت٬ ديدند این بحث کنترل کارگری است که بحث داغ بخش رزمنده طبقه کارگر ایران شده است٬ ديدند اينها يک سر سوزن از کمونيسم انقلابى و کارگرى منصور حکمت پائين نيامدند! همه چيزشان بهم ريخت. بعد ديدند حمید تقوایی لیدرشان٬ منصور حکمت را بعد از سی سال با ستار خان و باقر خان یکی می دانسته است! اينها تنها مشتى از خروار است. ليست شاهکارهايشان بلند بالا است. جواب این همه افتضاح را چگونه می توان داد؟ چطور ميشود اين دردها را آرام کرد و حزب دارى را ادامه داد؟ دیوارهای حککا یکی بعد از دیگری می ریزد. باور کنيد مقصر ما نیستیم. مسئوليت سياست هايتان را بعهده بگيريد.
شما می خواهید چه کسی را عصبانی کنید؟ ما عصبانی نخواهیم شد. البته نه به این خاطر که حرف های زننده شما را به روز خودش جواب ندهیم. اما به چند دلیل روشن ما در این دام نخواهیم افتاد: اولا منافع جنبش طبقه کارگر را به هر منفعتی ارجح ميدانيم. دوما شما نميتوانيد براى ما ميدان بازى تعيين کنيد٬ ساده تر از اينها هستيد. سوما این پلتیک پاخورده شما مدت هاست از سوی ما نقد شده است! اما اگر اين فحش نامه را لجن زدائى و الک کنیم فقط یک حرف باقی می ماند که مصطفی به آن تمسک می جوید: تماس های تلویزیونی که با کانال جدید می گیرند! خوشا به حال شما که دنيايتان تا اين حد کوچولو است. آدم حسودى ميکند! آقای صابر ما که می دانیم بيشتر کسانی که پشت خطتان می آیند کیستند؟ چه کسی را می خواهی متوهم کنی؟ ما که خوب یادمان هست هر موقع برنامه زنده داشتید در لیست ياهو برای همه آف می گذاشتی که فلان ساعت به تی وی زنگ بزنید؟ می خواهی با یاهو و تلفن انقلاب کنی؟ تازه اگر تماس با تلويزيون نشان قدرت است که ابرقدرت تلويزيونى که دست شان به جائى بند نيست بحدى زياداند که شما رفوزه ميشويد!
سنت اين حزب جديد مسلمانان سابق اينست که هر دفعه جلوی بحث جدی سیاسی ادبیات اسما طنز و باطنا تمسخر آمیز و بعضا تحقیر آمیز با فرهنگ فئودالى مصطفی صابر و آسنگران و امثالهم در ستون سايت روزنه پر می شود. دراين حزب توهين بيشتر نشان راديکاليسم بيشتر است! از یک سو حمید تقوایی اسما خودش را قاطی نمی کند اما اینها را جلو می فرستد. طرف دیگر داستان اينست که اینها سنتى را آوردند که سلامت سياسى و حقيقت جوئى و احترام و انصاف و رفاقت قديمى و عاطفه را زير پايشان در خدمت موقعيت سازمانى له کردند. خوش بحال منصور حکمت اينها را نديد.
اتفاقا ما اعتنا نمی کنیم که شما به رهبرى ما فحش بدهید. همانطور که مارکس اعتنا نکرد که تمام سران دست راستی بورژوازی او را آماج هر نوع تخریب شخصیتی کردند. سیاوش دانشور برای همه کس شناخته شده است. این مقاله اخیر آنقدر زیبا و وزین و سنجیده بود که حتی در بیرون صفوف ما سر مقاله سایت های دیگر شد! اما قطب بندی در این جدال سیاسی به روشنی پیداست: جدال کمونیسم کارگری و پوپولیسم! جدال طرفداران سازماندهی انقلاب کارگری و طرفداران جنگ فرصت ساز! جدال کمونیست های ضد مذهب و مسلمانان سابق! در یک کلام جدال مشهود چپ مارکسيست و چپ پوپوليست مسلمان سابقى تازه طالب افى و ناسيوناليست شده!
اینها در روز روشن مخالفت حزب اتحاد کمونیسم کارگری را با پوپولیسم "مخالفت با سوسیالیسم" می نامند. اما از ان طرف بحث کنترل کارگری که حزب اتحاد کمونیسم کارگری مطرح کننده اش بود را ناشدنی می دانند ولى از دولتى کردن توده ايستى دفاع ميکنند. جایی که کمونیست ها به نبض طبقه دست می زنند را خیالی می دانند اما تزهای پوپولیستی "مردم ما را می خواهند"٬ "مردم با رژیم تضاد دارند" را عمده می کنند. خب کدام عقل سلیمی است که نداند اینها کدام به انقلاب کمونيستى مربوط و کدام نا مربوط است؟ اما لازم است بگوییم تضاد های مورد اشاره حمید تقوایی بیشتر در دستگاه ایدئولوژی مائوئیستی می گنجد! مارکس فقط به یک نوع تضاد در جامعه سرمایه داری اشاره کرد: تضاد طبقاتی٬ تضاد کارگر و سرمایه دار! اما کمونیسم نوع چینی و امثالهم به تضاد های دیگری هم معتقد بود: تضاد عمده٬ تضاد فرعی٬ تضاد خلق و حکومت! بحث تضاد مردم و جمهوری اسلامی بیشتر یک تز مائوئیستی است. حتی ببينید سازمان مجاهدین هم این بحث را دارد. کل سازمان های پوپولیست این بحث را دارند! کارگران قرار نیست انقلاب کنند انقلاب را مردم می کنند مردم ناراضی!
و اما مسئله بحث جدى و سياسى و تئوريک با اينها نيست. چون اگر کسی هم این وسط آمد و حقیقتی را گفت که اینها ربطی به کمونیسم و کارگر ندارد٬ آرمان طبقات دیگری است٬ انگار روی دمش پا گذاشتی! کمپین تحریف شخصیت و فحاشی و آنهم بر علیه دوست سابق و همرزم قدیمی ات راه می اندازند. اما اینها راه به جایی نبرده و نخواهد برد! جواب بى پرنسيپى را نميتوان سياسى داد. ما هم اهل اخلاقيات بازارى آقای مصطفی صابر و اداره جديد التاسيس منکرات ايشان نيستيم. ما نقد ميکنيم٬ سراپايتان را نقد ميکنيم٬ هرچه بيشتر به صحراى کربلا و سياست ارعاب روبياوريد بيشتر چهره نچسپ تان را جلوى جامعه ميگيريم. اگر فکر ميکنيد پس مينشينيم در همين خيال بمانيد!